چرخه های معاملات و رویدادها
بسیاری از فعالیتهای سازمانی چنان مرزهای عملیاتی سازمان را در هم مینوردند که چرخههای معاملات ممکن است شامل بیش از یک وظیفه را در برگیرند. در واقع، حسابرس مستقل سازمانها معمولاً آن را به شکل پنج چرخه کلی به هم تنیده به نام چرخه معاملات، میبیند.
موسسهها، سرمایه خود را معمولاً به صورت وجه نقد تحصیل میکنند و آن را به خریدها و پرداختهای گوناگون چون مواد اولیه، تجهیزات، خدمات حقوقی و غیره و نیروی کار مورد نیاز موسسه تخصیص میدهند. ترکیب خرید و پرداختها با نیروی کار موجودیهای را یعنی کالاهایی را به وجود میآورد که به فروش میرسد. پول حاصل از این فروشها برای پرداخت سود سهام و سایر هزینههای تحصیل سرمایه صرف میشود و این چرخه دوباره از سر گرفته میشود.
گرچه شکل 2-5 نمایانگر چرخههای فعالیتهای یک موسسه با هدف سوداوری است اما اصول کلی چرخههای معاملات و رویدادها در مورد سازمانهای دولتی و غیرانتفاعی نیز بکار میرود. نکته اصلی این است که محدوده بسیاری از معاملات و رویدادها فرامرزی واحدهای عملیاتی میباشد. برای مثال مدیریت وجوه نقد از همه مرزهای فعالیتهای عملیاتی سازمان گذر میکند. چرخه موجودیها و انبارداری مرزهای تولید، انبارداری، حسابداری و واحد خدمات کامپیوتری یک موسسه تولیدی را در مینوردد. شکل 3-5 مراحل متداول در این پنج چرخه معاملات را نشان میدهد.
سیستم کنترل داخلی، به ویژه سیستم کنترل داخلی مالی نیز بیشتر در راستای چرخههای معاملات و رویدادها برقرار میشود تا واحدهای عملیاتی، حسابرسان با شکستن سازمان خود به این پنج چرخه و مدیریت وجوه نقد میتوانند به نسبت، بخشهای بزرگتری از فعالیتهای مرتبط را آزمون کنند. گرچه این پنج چرخه به روشنی با چرخه کلی فعالیتها پیوند خورده است اما، هر یک از این پنج چرخه و مدیریت وجوه نقد را میتوان به شکل مستقل مورد آزمون قرار داد.
مراکز تصمیمگیری
مراکز تصمیمگیری، آخرین استراتژی ممکن برای شناسایی قسمتها برای حسابرسی است. با وجودی که معمولاً بخشهای بزرگ سازمان به عنوان قسمت مورد رسیدگی انتخاب میشوند، اما مراکز تصمیمگیری را میتوان به عنوان بخشهای مشخصتر سازمان در نظر گرفت.
معاون مدیر یک قسمت، همراه با کارنان دفترش، یک مرکز تصمیمگیری اداری است. سرپرست کارگران سازنده یک قطعه اصلی از محصول را نیز میتوان به عنوان یک مرکز تصمیمگیری پذیرفت.
عامل اصلی در این شیوه شناسایی قسمتها برای حسابرسی، اثرگذاری تصمیم است، نه لزوماً چرخههای عملیاتی یا معاملات یا هر شیوه دیگر تجمیع اجزای یک سازمان. کانون توجه، تصمیمهای اصلی است که آثار عمدهای بر سازمان دارد.
برای مثال، حسابرسان ممکن است بخواهند چگونگی استخدام مهندسهای طراحی را مورد رسیدگی قرار دهند که با اسرار و اطلاعات حساس سازمان سر و کار دارند. در این گونه موارد، حسابرسان احتمالاً بیشتر به فرایند تصمیمگیری برای یافتن و استخدام چنین کارکنانی خواهند پرداخت.
اگر همه هشت عامل مورد استفاده برای تشخیص قسمتهای قابل حسابرسی را مرور کنیم روشن میشود که هیچ یک از آنها به تنهایی نمیتواند استراتژی مطلوب را برای انتخاب قسمتها فراهم کند. بلکه، بیشتر واحدهای حسابرسی همه این عوامل را پیش از انتخاب یک استراتژی بخصوص، مورد توجه قرار میدهند.
برای مثال، راه کارهایی را که دو شرکت بزرگ بینالمللی استفاده میکنند در نظر بگیرید.
رییس حسابرسی داخلی یکی معمولاً از استراتژی دوگانه برای تشخیص قسمتهای قابل حسابرسی استفاده میکند. برای حسابرسی کنترلهای مالی، قسمتها را برحسب چرخههای معاملات در بخش بخصوص شرکت مورد شناسایی قرار میدهد.
برای حسابرسی عملیات، قسمتها را معمولاً برحسب مناطق جغرافیایی شناسایی میکند. مدیریت ارشد حسابرسی این شرکت میگوید دفاتر گوناگون منطقهای و بینالمللی شرکت به نوعی مستقل از یکدیگر عمل میکنند. تخصیص گروههای حسابرسی برای رسیدگی گسترده به این واحدهای منطقهای، اطلاعات و گزارشهای حسابرسی کاملاً هماهنگی را بدست میدهد.
بدین ترتیب، عملیات هر محل را به هم ربط میدهد بدون نیاز به گسیل کردن گروههای مختلف در زمانهای متفاوت که تازه، در تجمیع یافتههای گوناگون خود نیز دشواری خواهند داشت.
حسابرسان شرکت دیگر، شرکت را هر ساله به سه شکل مختلف زیر تقسیم میکنند:
برحسب واحدهای عملیاتی.
برحسب چرخههای معاملات و رویدادها.
برحسب مراکز تصمیمگیری.